منوی دسته بندی

پادکست 1 – معرفی 1

پادکستِ 1 : معرّفی – قسمت اوَّل

 

امیر: مریم! یه‌کم از خودت بگو. کجا به‌دنیا‌‌اومدی؟ کجا بزرگ‌شدی؟ الآن چیکار می‌کنی؟

مریم: من تو ایران، تو شهرِ تهران به‌دنیا‌اومدم-و توی همین‌شهر-َم بزرگ‌شدم، بَعدِش-َ‌م رفتم مدرسه-و دانشگاه-و سَرِ کار.

امیر: که‌اینطورخُب، چَن‌تا بچّه‌این؟

مریم: ما کُلاً پَنش‌تا بچّه‌ایم. من بچّه‌یِ آخرِ خونواده‌اَم؛ یه تَه‌تُغاری‌یِ درست-و‌حسابی. یه‌خواهر-و سه‌تا برادر دارم که همه عاشقِ هَمدیگه‌ایم.

امیر: واقعاً خواهر-و برادر داشتن یه‌نِعمَته… 

لطفاً یه‌کمی از دورانِ بَچِّگی‌ت بگو، چه‌طور گذشت؟

مریم: بَچِّگی‌یِ من خیلی‌خوب-و شاد سِپری‌شد. ما خیلی پولدار نبودیم، امّا پدر-و مادرم خیلی مهربون-و در‌عینِ‌حال، روشنفکر بودن. بَنابَراین همه‌یِ ما در‌نَهایتِ آرامشرَهایی بزرگ‌شدیم.

امیر: چه‌عالی چه‌قَد درس‌خوندین؟

مریم: من-و همه‌یِ خواهر-‌‌برادَرام تَحصیلاتِ‌دانشگاهی داریم-و هر کُدومِمون تو رشته‌یِ خودِمون مشغول‌به‌کاریم.

امیر: چه‌خوب … عَلاقه‌مَندی‌یات چی‌یا هستن؟

مریم: من از بَچِّگی عاشقِ ورزش بودم، برایِ‌همین تویِ خیلی از رشته‌هایِ ورزشی کار‌کردَه‌م؛ مثلاً اِسکی، والیبال، تِنیسِ رویِ میز، شِنا، قایِق‌رانی، بَدَن‌سازی-و چیزایِ دیگه.

پدرم همیشه می‌گفت: “اگه می‌خوای تو کارِت مَوَفَّق‌باشی، باید حِسابی تمرین‌کنی”؛ به‌قولِ‌مَعروف که می‌گن: “کارِ‌نیکو کردن، از پُر کردن است“.

مَن‌-َم این نَصیحتِ پدرم-و آویزه‌یِ‌گوشم‌کردم-و هَمیشه سَعی‌می‌کنم هر کاری-رو که شروع‌می‌کنم، به‌بهترین‌شکل انجامِش‌بِدَم.

امیر: چه‌قَد عالی! اون‌وَقت دَرحالِ‌حاضر چیکار می‌کنی؟

مریم: در‌حالِ‌حاضر‌-َ‌م به‌طورِ‌خاص، رویِ “آموزشِ ‌زبانِ‌فارسی کار‌‌‌می‌کنم” که یه‌بخشیش تهیه‌یِ همین‌ پادکستـا‌یِ آموزِشی‌یه.

 

 

توضیح واژگان

 

در اِبتدا امیر به مریم می‌گه: “یه‌کم از خودت بگو.”

یه‌کم: شکلِ‌گفتاری‌یِ “یک‌کم”، به معنی‌یِ به‌تعداد یا مقدارِ‌کم؛ کمی؛

مثلاً می‌گیم: یه‌کم آب بریز توی لیوان.

 

بعدش از مریم می‌پُرسه: “کجا به‌دنیا‌اومدی؟”

به‌دنیا‌اومدن: شکلِ‌گفتاری‌یِ “به‌دنیا‌آمدن”، یعنی زاده‌شدن؛ مُتِوَلِّد‌شدن؛

مثلاً می‌گیم: نادر در‌تاریخِ بیست-و ‌یِکُمِ شهریورِ هزار-و‌ سیصد-و هفتاد-و هفت به‌دُنیا‌اومد.

 

و در ادامه می‌پُرسه: “کجا بزرگ‌شدی؟”

بزرگ‌شدن: یعنی رُشد‌کردن؛

مثلاً می‌گیم: سارا توی تبریز به‌دنیا‌اومد؛ ولی توی اصفهان بُزرگ‌شد.

 

مریم جواب‌می‌ده: “تو شهرِ تهران به‌دنیا‌‌اومدم-و توی همینشهر-َم بزرگ‌شدم.”

همین: به کسی یا چیزی اشاره‌می‌کنه که قبلاً چیزی دَر‌مورِدِش گفته‌شده.

همین‌شهر: در‌ اینجا یعنی شهرِ تهران که توی جمله‌یِ قبل بِهِش اشاره‌شده.

مثلاً می‌گیم: اونا شیش‌سالِ‌پیش این‌ماشین-و خریدن-و با همین‌ماشین به همه‌جایِ ایران سفر‌کردن.

شَهر-َم: شکلِ‌کوتاه‌شده‌یِ “شهر هَم”؛

هَم: در اینجا یعنی هَمچنین؛ نیز؛

 

بعد امیر می‌گه: “که‌این‌طور!”

که‌این‌طور: برایِ بیانِ تعجّب به‌کارمی‌ره؛

 

در ادامه امیر می‌پرسه: “خُب، چن‌تا بچّه‌این؟”

خُب: معمولاً با لحنِ‌پُرسشی، برایِ نشان‌دادنِ کُنجکاوی و انتظار برایِ ادامه‌یِ گفت‌و‌گو بیان‌می‌شه؛

مثلاً می‌گیم: خُب، آخرِهفته کجا بریم؟

چَن‌؟: شکلِ‌کوتاه‌شده‌یِ”چَند”ه که یه‌کلمه‌یِ پرسشی‌یه درباره‌یِ مقدار و اندازه‌یِ چیزی؛

تا: در اینجا به‌معنی‌یِ عدد و شماره‌س.

مثلاً می‌پُرسیم: چن‌تا مُرغ-و خُروس دارین؟

بچّه: یعنی فَرزند؛ 

مثلاً می‌گیم: چن‌تا بچّه داری؟ یعنی: چند‌تا فَرزَند داری؟

 

بعدش مریم جواب‌می‌ده: “ما کُلاً پَنش‌تا بچّه‌ایم.”

کلّاَ: یعنی جمعاً؛ روی‌هم‌رَفته؛

مثلاً می‌گیم: اونا کلّاً هفت‌بار ماشینِشون-و عَوض‌کردن.

پَنش: شکلِ‌گفتاری‌یِ عددِ پنجه.

 

بعد مریم ادامه‌می‌ده: “یه تَه‌تُغاری‌یِ درست-و ‌حسابی.”

تَه‌تُغاری: یعنی آخرین‌فرزند؛ بچّه‌یِ‌آخرِ خانواده؛

مثلاً می‌پُرسیم: کدوم‌یکی از خواهرات، ته‌تُغاری‌یه؟

درست-و‌ حسابی: یعنی کامل؛ بی‌نقص؛

مثلاً می‌گیم: آخه من که سوادِ دُرست-و‌ حسابی ندارم.

 

بعدش امیر می‌گه: “واقعاً خواهر-و برادر داشتن، یه‌نِعمَته.”

نِعمَت: یعنی هر چیزی که باعثِ شادکامی، آسایشِ‌زندگی و سعادتِ‌انسان بشه، مثلِ نعمتِ‌سواد، نعمتِ‌سلامتی.

 

و بعد می‌پُرسه: “لطفاً یه‌کمی از دورانِ‌بَچّگی‌ت بگو؛ چه‌طور گذشت؟”

دورانِ‌بچّگی: یعنی زمانِ‌کودکی؛

مثلاً می‌گیم: بعضی‌یا دوس‌دارن برگردن به دورانِ‌بچّگی‌شون.

مریم جواب‌می‌ده: “بَچّگی‌یِ‌ من خیلی‌خوب-و شاد سِپری‌شد.”

سپری‌شدن: یعنی به‌اِنتها‌ رسیدن؛ گذشتن؛ تمام‌شدن؛

مثلاً می‌گیم: دورانِ جوونی‌-یَم سپری‌می‌شه، مهم اینه که چطوری بگذره.

 

و بعد ادامه‌می‌ده: “پدر-و مادرم خیلی‌ مهربون وَ در‌عینِ‌حال، روشنفکر بودن.”

در‌عینِ‌حال: یعنی در‌همان‌حال؛ با ‌وجودِ‌‌آن؛

مثلاً می‌گیم: لباسِش کُهنه وَ درعینِ‌حال، تمیز-و مرتّب بود.

روشنفکر: یعنی صاحبِ‌فکرِ‌باز وَ معلوماتِ‌زیاد؛

 مثلاً می‌گیم: فُلانی آدمِ‌روشنفکری‌یه، امکان‌نداره بدونِ فکر-و دلیل با چیزی مُخالِفت کنه.

 

بعدش مریم ادامه‌می‌ده: “بَنابَراین همه‌یِ ما در‌نَهایتِ آرامشرَهایی بزرگ‌شدیم.”

بنابراین: یعنی به‌همین‌دلیل؛ به‌این‌دلیل؛

مثلاً می‌گیم: کارایِ‌زیادی باید انجام‌بدیم، بنابراین به همه‌جور کمک نیاز‌داریم.

در‌نَهایتِ: یعنی در‌بیشترین‌حدِّ چیزی؛ در‌بالاترین‌حدِّ چیزی؛

مثلاً می‌گیم: مریم در‌نهایتِ عشق‌ این‌ مهدِ‌کودک‌-و اداره‌می‌کرد.

آرامش: یعنی آسایِش؛ راحتی؛

مثلاً می‌گیم: آرامشِ به‌دست‌اومده، نتیجه‌یِ تلاش-و کوششِ هَمَه‌مونه.

رهایی: یعنی آزادی؛

مثلاً می‌گیم: رهایی، بهترین هدیه‌ای بود که تونستی به این‌‌پرنده بدی.

 

بعدش امیر می‌گه: “چه‌عالی!” 

چه: در اینجا به‌معنی‌یِ خیلی؛ بسیار؛

مثلاً می‌گیم: چه‌خوب! یعنی خیلی‌خوب.

یا می‌گیم: چه‌عالی! یعنی بسیار عالی.

 

در ادامه امیر می‌پُرسه: “چه‌قد دَرس‌خوندین؟”

درس‌خوندن: در اینجا، یعنی تحصیل‌کردن؛

مثلاً می‌گیم: تا دیپلم درس‌خوندم، بعدش رفتم شاگرد‌مکانیک شدم.

چه‌قد: شکلِ‌گفتاری‌یِ “چه‌قدر”، یعنی چه اندازه؟؛ چه میزان؟؛

مثلاً می‌پرسیم: چه‌قد به کارِت علاقه‌داری؟

پس، چه‌قد درس‌خوندین؟: یعنی چه‌قدر تحصیل‌کردین؟؛ تا چه‌مقطعی از مدرسه یا دانشگاه تحصیل‌کردین؟

 

مریم جواب‌می‌ده: “من-و همه‌یِ خواهر-‌برادرام تَحصیلاتِ‌دانشگاهی داریم-و هر کُدومِمون تو رشته‌یِ خودِمون مشغول‌به‌کاریم.”

تحصیلاتِ‌دانشگاهی: یعنی درس‌خوندن تو دانشگاه وَ تموم‌کردنِ دوره‌یِ دانشگاه؛

مثلاً می‌گیم: بعد‌اَز تَموم‌شدنِ تحصیلاتِ‌دانشگاهی، بلافاصله مشغول‌به‌کار‌شُدم.

هر کدُومِمون: یعنی هر ‌یِک از ما؛

مثلاً می‌گیم: از هر کُدومِمون بپرسی، همین جواب-و می‌شنوی.

رشته: در اینجا یعنی هر یک از شاخه‌هایی که در زمینه‌هایِ درسی وَ شغلی وجود‌داره؛

مثلاً می‌گیم: من تو رشته‌یِ مکانیکِ دانشگاهِ تهران درس‌می‌خونم.

و مشغول‌به‌کاربودن: یعنی شغل داشتن؛

مثلاً می‌گیم: اونا تو بانک مشغول‌به‌کارَن.

 

بعدش امیر می‌پُرسه: “عَلاقه‌مَندی‌یات چی‌یا هستن؟”

علاقه‌مندی: یعنی چیزی که نسبت‌بِهِش گرایشِ‌عاطفی یا دلبستگی وجود‌‌داره.

عَلاقه‌مَندی‌یات چی‌یا هستن؟: یعنی به چه‌چیزایی علاقه‌داری؟ چه چیزایی-رو دوس‌داری؟

مثلاً می‌گیم: اگه بخوام از علاقه‌مندی‌یام بگم، اوّل‌اَز‌هَمه، باید به کوه‌نَوردی اشاره‌کنم.

 

مریم در ادامه‌یِ جوابش می‌گه: “برای‌همین تویِ خیلی از رشته‌هایِ ورزشی کار‌کرده‌اَم.”

برایِ‌همین: یعنی به‌همین‌دلیل؛ به‌همین‌سَبب؛

مثلاً می‌گیم: پدرم مشکلِ‌تنفُّسی داره، برایِ‌همین تو این هوایِ‌آلوده نباید بیرون بره.

کار‌کردن: در اینجا یعنی فعالیت‌داشتن، انجام‌دادنِ‌عملی؛

 پس “تویِ خیلی از رشته‌هایِ ورزشی کار‌کرده‌اَم”: یعنی توی خیلی از رشته‌های ورزشی فعالیت‌داشته‌اَم.

 

بعد ادامه‌می‌ده: “اگه می‌خوای تو کارِت مَوَفَّق‌باشی، باید حِسابی تَمرین‌کنی.”

حسابی: یعنی خیلی؛

مثلاً می‌گیم: امیدوارم حسابی بِهِتون خوش‌بِگذره.

 

مریم ادامه‌می‌ده: “به‌قولِ‌مَعروف که می‌گن: کارِ‌نیکو کردن از پُر کردن است.”

به‌قولِ‌معروف: یعنی بنابَر‌آنچه گفته‌شده و مشهوره.

نیکو: یعنی خوب؛ درست؛ صَحیح؛

از: در اینجا یعنی درنتیجه‌یِ؛

و پُر کردن: در این ضَربُ‌المَثَل به معنی‌یِ زیاد کار‌کردنه.

پس، “کارِ نیکو کردن از پُر کردن است”: یعنی اگه می‌خوای کارِت-رو خوب انجام‌بِدی، باید حسابی براش وقت‌بذاری-و تمرین‌کنی.

 

مریم در ادامه می‌گه: “مَن-َم این نَصیحتِ پدرم-و آویزه‌یِ گوشم‌کردم.”

نصیحت: یعنی سُخنی که باهاش کسی-رو درباره‌یِ اخلاق، رفتار، یا مسایلِ زندگیش راهنمایی‌می‌کنن؛ پَند؛ اَندَرز؛

مثلاً می‌گیم: نصیحتِ اون‌روزِ معلّمَم، مسیرِ زندگی‌یِ من-و عَوض‌کرد.

آویزه‌یِ‌گوش‌کردن: یعنی نصیحت یا گفته‌ای-رو به‌خاطر‌سپردن-و فراموش‌نکردن.

مثلاً می‌گیم: اگه ‌نصیحتایِ پدرم-و آویزه‌یِ‌گوشم کرده-و بِهِشون عمل‌کرده‌بودم، الان شرایِطَم بهتر بود.

 

مریم ادامه‌می‌ده: “هَمیشه سَعی‌می‌کنم هر کاری-رو که شروع‌می‌کنم به بِهترین‌شکل انجامِش‌بِدَم.”

سعی‌می‌کنم: یعنی تلاش‌می‌کنم؛ کوشش‌می‌کنم؛

مثلاً می‌پُرسیم: چه‌قد سعی‌می‌کنی سَرِ‌وقت به قرارات برسی؟

شکل: یعنی چگونِگی یا شیوه‌یِ انجامِ‌کاری

مثلاً می‌پُرسیم: این چه‌شکل حَرف‌زَدنه؟!

 

دَر‌ آخر امیر می‌پُرسه: “اون‌وَقت دَر‌حالِ‌حاضر چیکار می‌کنی؟”

اون‌وَقت‌: در اینجا یعنی “خُب” که واژه‌ای‌یه برایِ نشون‌دادنِ اشتیاق وَ کُنجکاوی برای ادامه‌یِ‌گفت‌وگو

مثلاً می‌پُرسیم: خَبَرنَداشتم کارِت-و از‌دَست‌دادی؛ اونوقت بگو ببینم الآن چیکار‌ می‌کنی؟

در‌حالِ‌حاضر: یعنی اکنون؛ حالا‌؛ الان؛

مثلاً می‌گیم: دَرحالِ‌حاضر توی این‌بانک کار‌می‌کنم، ولی ممکنه به‌زودی از‌ اینجا برم.

 

مریم جواب‌می‌ده: “به‌طورِ‌خاص، رویِ آموزشِ‌ زبانِ‌فارسی کار‌‌می‌کنم.”

به‌طورِ‌خاص: یعنی به‌طورِ‌ ویژه؛‌ به‌شکلِ‌اِختِصاصی؛

مثلاً می‌گیم: کارِ من پَروَرِشِ گُله؛ البتّه به‌طورِ‌خاص، پرورشِ انواعِ گُلِ‌لاله.

رویِ: در اینجا یعنی در‌زَمینه‌یِ؛

مثلاً می‌گیم: ما به‌مدّتِ پنج‌سال رویِ این پُروژه کار‌کردیم.

 

و در آخر می‌گه: “یه‌بخشیش تهیه‌یِ همین‌ پادکستـایِ آموزِشیه.”

بَخش: یعنی قسمتی از هَر‌چیز؛

مثلاً می‌گیم: برایِ ساختنِ هَر ‌بَخشِ این‌ماشین، صَدها‌ساعت مطالعه‌کردیم.

یه‌بخشیش: شکلِ‌گفتاری‌یِ “یک‌بَخشَش”، یعنی یک‌قسمت از آن؛

و تهیه: یعنی آماده‌کردن؛

مثلاً می‌گیم: برایِ تهیه‌یِ این‌گزارش، به یکی از روستاهایِ قدیمی‌یِ زنجان سفر‌کردیم.

 

و حالا یه‌بارِ دیگه، و این‌بار با سرعتِ‌عادی به گفت‌وگو  گوش‌کنین.

 

امیدواریم شما هم با تلاش-و تمرینِ زیاد، همیشه تو کاراتون موفّق‌باشین؛ چرا که به‌قولِ‌معروف: ” کارِ نیکو کردن، از پُر کردن است”.

تا پادکستِ بعدی‌یِ فارسی‌یِ ‌عامیانه، شاد‌‌باشین.